حس تنفر

ساخت وبلاگ
هنوز چشم باز نشده ترسیده ام 

آخه من چطور به این همه زیبایی آزادی دادم

+ نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۴:۵۲ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 187 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:11

میدانم!!!

تمام مرا میخواهی 

و من از خودم کمم

حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:11

من از خدا تو رو نخواسته بودم 

از خدا خودش رو خواسته بودم

تو رو نشونم داد

+ نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۹:۶ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 236 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:11

وقتی به اسمم نگاه میکنم  وقتی میبینمت که چه خیره به آن، هم رنگ آن شده ای وقتی میبینم تمام دنیای تو را تسخیر کرده این نام از کف راه جمع و جور میشوم  میخواهم به تو برسم راه عاشقی میطلبد چه زیباست این مسیر چیدن گلی مرا به انتهای مسیر خواهد رساند میخواهم تمام تو را بپیمایم رسیدن به گیسوانت ساده نبود ولی با چشمان عاشق تو ... تار به تار موهای تو را زیسته ام میگوید خانمها در سی سالگی به اوج زیبایی میرسند ولی من میگویم تو روز به روز زیباتر میشوی + نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۹:۳۹ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 234 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 1:11

فلزِ تو هر چه باشد عاشقتم

فلزِ تو هر چه باشد دوسِت دارم

فلزِ تو ساخته بشر نیست من خدا را دوست دارم

+ نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۱۲:۳۶ ق.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 173 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 18:20

گلوله برف تو را خواهم خورد و با همان گرمای باقی مانده بر لبانم ماچت خواهم کرد :)))))))))))

- اَه چه یخ :))))

آدم برفی تو را به جان ماچ کنم!!!!!!!

- میترسی لبت یخ کنه :/ :)))))))))

بریم دشت هویچ همدیگرو پیدا کنیم :)

+ نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۱۰:۴۸ ق.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 185 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 18:20

میگم اگر رفتیم در مجلسی، میخواهم من آخرین نفر باشم که از من پذیرایی میکنی (جدای از اینکه اگر کم اومد برای پذیرایی) میخواهم پشقابمان جدا باشد(نه آن که سوسول بازی بدانم) میترسم از دل شکسته ای از آهییی از نگاهی عشقمان در دل باشد  وقتی دونفره هستیم قاشق دَهانی ات را از دهانم پر کنم  فرزندانمان را طوری پرورش دهیم که با این موضوع راحت باشند نه اینکه راحت باشیم نه، بدلیل ... (و خودم همچنان به پرورش نیازمندم) + نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۱۱:۱۱ ق.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 18:20

همه اش تقصیر خودم است  هر چه خودم اراده نداشتم از خواستم داشته باشی  و اینقدر اراده ندارم که تو با اراده ترین شخص دورانی اینقدر اراده نیست در من که فرق بین شکلات با عشق را نمیدانم  فرق بین هوس و عشق را نمیفهمم فرق بین دوستی و عشق را نمیفهمم هر چه در این ماجراست پَخ شده روی زمین و به قول تو: توان فاصله انداختن بین این عناصر نیست قصد اذیت نیست، این مشکل من است، عقل کمم میگوید این مشکل دل است و دلم هنوز تلو تلو میخورد گاهی  مثل اینکه قهری در پیش باشد، نمیدانم، آخر این هم میشود نوعی ناز کردن؟ نه این ناز نیست تو را میبینم که تمام نگاهت به سوی من است و تمام حواسّ ات خجالت میکشم از وضعیت خودم از نظر عقلی در من حل شده مسئله؟ نمیدانم + نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۱۲:۱۰ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 184 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 18:20

میدانی قضیه چیست؟

من اشتباه کردم

اگر برخوردی در جملات من بوده قبلا، اگر حرکتی کردم که به دلت خوش نیامده مرا ببخش

قضیه این است که دوست دارم آرامش را کنار هم احساس کنیم 

اگر روزی دلت گرفت از گذشته ها یا آینده ها برای دوستانی که داشتی برای روابطی که داشتی و برای هر چیز دیگری، در آغوشم آرام باشی و تعریف کنی، همین 

+ نوشته شده در  یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۱۲:۵۴ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 212 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 18:20

میدونی درد کجاست؟

اونجاست آهنگ لارا فابیان رو گوش کنی ولی حق نداشته باشی یک ذره صدای گریه ات بلند باشه و مجبور باشی هق هق گریه ات توی دلت بریزه

و بدتر اینکه نمیدونی دلت برای چی میخواد گریه کنی

لازم بود

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۵:۴۱ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 181 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 20:29

یادآوری بعضی موقعا خوبه 

یه موقع هایی هم اصلا جالب نیست

مثلا یادآوری کنیم که عزیـــــــزمـــــــ  من دلو جونم رو بهت بخشیدم میتونه دوجنبه داشته باشه یکی اینکه یادآروی کنی که عزیــــــــزمـــــــ   هر چی میخواهی برات محیا میکنم یکی اینکه بگیم مثلا چرا اینجوری برخورد میکنی خب تو دلو جونمی

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۷:۷ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 136 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 20:29

چند تا مطلب بود که میخواستم ذکر کنم تا یادم نرفته  1. شما خواهرم حجابتو حفظ کن :)) 2. اینکه هنوز این سونامی بعد از زلزله هفت سال پیش نیومده منو با خودش ببره و من غصه دارم 3. اینکه امشب ی متن تند از شما بود گفته بودین شِیر کن و من بدون چون و چرا برای دوستام فرستادم البته اون ه بعد از مدتها توی گروهشون یچیزی گفتم این بود و گفتن تند بوده که اصلا مهم و مهم نظر خودمه که میگم ما حق نداریم اگر هم اذیتمون میکنن اذیتشون کنیم البته این با بالا بردن سطح فکر فرق میکنه ما باید تا میتونیم سطح فکر خودمون و بقیه رو افزایش بدیم باید تا میتونیم افق دیدمون رو بالا ببریم  ببین عزیزم، من سرباز تو ام و برای تو میجنگم ولی خودم هم نقطه نظر دارم میدونم که تمام دنیایی که دارم و تا ابد یعنی بعد از قیامت و این صحبتها ساخته ام دیده ای و میدونم که قصد تکمیل داری از تو میخواهم جوری مرا بسازی که متوجه افق دیدت شوم همانگونه که من این اینکار را کردم و میدانی که در حدی قدم برمیدارم که روزی به تو برسم خلاصه اش قانع ام کن با کلام شیرینت من با این مسئله که باید با هر که با ما بد است بد باشیم و هر که فحش میدهد فحش دهیم مشکل دارم همین 4. خواهرم منظورم اینه که اگر روسری سرت نمیکنی همون جوری حجابت رو حفظ کن پیوست 1  فکر کنم دو مورد خیلی مهم رو کلا یادم رفت بگم + نوشته شده در  پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۱۰:۲۴ ب.ظ  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 136 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 20:29

میدونم چی میگی فقط کافیه دو نفر پیدا بشن بگن این درست نیست و اینا و جبهه بگیرن کاری که با من کردن من لیسانس دانشگاه آزاد شهرستان دارم ترم هفت رو مرخصی گرفتم که ترم هشت با تابستون تموم کنم ترم هفت پشت کنکور ارشد بودم و رفتم پارسه با استادایی که نخبه بودن به گفته خودشون! نمیگم بد بود ولی از ده تا درسی که ثبت نام کردم 4 تاش به کارم اومد من از شهرستان رفته بودم و آزار روحی و جسمی شدیدی بهم وارد شد توی تهران ولی من هدف داشتم و باید رتبه میآوردم به پدرم گفتن منو با دو تا دختر دیدن آشناهایی که توی تهران بودن و یکم هم مشکل قبلی داشتن با ما، یکی از دوستان هم گفته بود هر کی میره تهران آدم برنمیگرده! بعد حساب کن اینا رو خودم نمیدونستم. دوران خیلی سختی بود در کل، زخم معده گرفتم از غصه و فشار و بدخوابی و غیره، به طناب خدا چنگ انداختم آرامش عمیق پیدا کردم زخم معده ام خوب شد اعتماد به نفس خییییـــــــلی بالا یکی از درسها بود که سه تا کتاب که یدونش سه جلدی بود(نزدیک 1000 صفحه) و یکی دیگش 700 صفحه ای عاشقشون بودم و تقریبا جدای از بحث کنکور هر کدوم رو حدود 3-5 بار خوندم  یکی دیگه از درسای مورد علاقه ام رو یک کتاب ازش قرض گرفتم و 700 صفحه از مقدمه تا پایان ظرف 5-7 ساعت مفید در دو - سه روز خوندم و 4 تا غلط درآوردم ازش + نوشته شده در  پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۱۱:۳ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 150 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 20:29

در جهت اون دو تا نکته استرس شدید گرفتم

ترس از اون چیزی که نباشیم

اون یکیش رو یادم رفت 

ترسم از اینه که اون چه که توی این سالها نقاشی کردم به دستم نرسه و اون چیزی که تو میخواستی از من نباشم 

البته  ترس در من همواره باغث میشده شروع کنم به انجام کاری و طراحی کنم (فکر میکنم این جمله از تو بود)

+ نوشته شده در  جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۳:۵۰ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 124 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 20:29

میترسم 

میترسم بیایی و نخواهی که بدتر از ترس نیامدن است

میتوانم با ترس نیامدنت سر کنم همین که باشی و نیایی 

ولی ترس اینکه بیایی و نباشی مرا خواهد کشت

+ نوشته شده در  جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۳:۵۷ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 155 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 20:29

میدانم که باید تو را بدون هیچ چرا و اما و اگر دوست بدارم  میدانم که تو مرا بدون هیچ چرا و اما و اگر دوست داشته ای میدانم که بدون هیچ چرا و اگر و اما هم را انتخاب کرده ایم میدانم که تو دوستم داری میدانم که نوشته پیش دِشنه ای داغ بود  من با تمام وجودم دوستت دارم  نوشته پیش شاید نگرانی پدری بود که فرزندش تازه عاشق شده  نوشته پیش نگرانی و افکار لحظه ای مادری بود که از عاقبت فرزندش نگران است در این دوره وانفسا  تمام استرسم در جهت ساختن افکار تو پیش میرود  اینقدر که بیماری روانی گرفتم  نگرانی های تو برای من به اژدهای بیماری تبدیل میشود  کمی آرامتر  کمی منعطف تر دوستت میدارم با نمام جان  دوستی ام را بپذیر + نوشته شده در  جمعه ۶ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۴:۱۸ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 148 تاريخ : جمعه 6 بهمن 1396 ساعت: 20:29

یادم میاد ی زمانی برای پیشرفت علمی تو از "شاید" و احتملا در ضمیر جملات استفاده میکردم تا روز یبرسه که بتونی روی پای خودت بایستی و خوشحالم که اون روز رسیده حداقل من امروز این حادثه رو دیدم خوشحالم از امرز مطمئنم اگر به هر شکلی به زمین بخورم کسی هست که بهترین شکل دستو بگیره و ترسم رو بریزه  خوشحالم از عمق جان مجوز زدن بعضی از حرفها هنوز صادر نشده ولی اگر به سادگی بخواهم بگم میگم: ای دوستِ واقعی ممنونم که هستی + نوشته شده در  سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۵:۴ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 151 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 21:00

تجربه به هممون ثابت کرده وقتی میخواهیم با بچه ها هم بازی بشیم، خودمون رو تا همون سطح پایین بیاریم و در لابلای بازی یکی یکی درسهایی که بلدیم رو آموزش بدیم 

و تو امروز همبازی من شده ای 

+ نوشته شده در  سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۵:۲۷ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 21:00

خب تلاش مذبوحانه ای ست هر دو تا عمق غم هم فرو رفته ایم البته من خودم را تکذیب میکنم  از تو آنچه میدانم زیبایی و خوشرویی است اینقدر مهربانی (خاص) که غمخوار غمهایم شده ای من تو را برای همیشه شاد بودن میخواستم و میخواهم، تو چرا خودت را گرفتار شادی من نمیکنی؟! به این کلمه "شادی" که مینویسم دقت نکن به طور مطلق شاد باش فراتر از غم در شادی باش لعنت به این لفظ قلم بودنم که درونش غم غوطه ور است بیا شاد باشیم  بیا شادی را تمرین کنیم من به تو نیاز دارم و به شادی تو  بودنِ من در اینجا فقط برای شادی توست نمیدونم چرا دارم با گریه مینویسم  + نوشته شده در  دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۴:۹ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  |  حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 153 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 20:27

بدنم خشک شده 

نیاز دارم به ورزش با انگیزه ای مثل رقص

رقص پا

رقص بالا تنه

رقص کمر

رقص دستهامون

اینقدر قدرت تصویر سازی قوی ندارم که دستم توی دستت باشه و تانگو برقصیم 

حتی اگه داشتم هم

کاش دست در دست هم بودیم

میدونی که ته خوشحالی من رو خودت گفتی! اینکه دستامو باز کنم و نعره زنان بچرخم (البته بدون صدا)

+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۶ساعت ۴:۴۷ ب.ظ  توسط میم مثل مانی  | 
حس تنفر...
ما را در سایت حس تنفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmiiiimmm بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 20:27